اول هایش که آمده بودم آمریکا همه چیز عجیب غریب بود. یکی از غریب ترین ها این هجوم همه جانبه ی دونده ها بود در شهر... پیرهای کتانی پوش دونده. دخترهای داف قدبلنده دونده..
پسرهای گنده ی عضلانی دونده، مردهای جاافتاده ی گرم کن پوش..
کناره های خیابان، توی پارک ها، توی چهارراه ها.. پشت چراغ قرمزها، لب آب و رودخانه... همه جا پر بود از آدم های که می دویدند.
با هندسفری.. با ساعت هایی که انرژی و کالری سوزانده شده را نشان می داد با بازوبندهای حرفه ای.. با کفش های رنگ به رنگ نایکی...
.
خوب اولش که انتظار نداشتید ذوق کنم؟
با خودم می اندیشیدم واقعا آخه چرا؟؟
این همه آخه؟ جوگیرن واقعا..
وااا.. که چی بشه آخه..
تو یکی که دیگه داری از لاغر می میری واقعا.. آخه شماها چتونه؟؟
.
.
روز اول 50 کالری سوزانده ام. تا مدت ها 80 کالری و یک روز شد 110 تا.. یک جورهایی توی رودروایستی هم بودم. به خودم بود سر نود کالری سوزانده شده ول کرده بودم.
خیس خیس بودم. قلبم داشت از توی تیشرت صورتی ام بیرون می پاشید. اما خانومی که راحت صد سال را داشت آرام و با طمانینه یک ساعت دوید و 300 کالری هم سوزاند.
بعد هم دنبالش کردم دیدم رفت توی کتابخانه و لپ تاپش را روشن کرد و شروع کرد با دست های لرزان به کار کردن.
آمدم خانه نوشتم تا آخر این ماه هر روز 100 کالری کم شود. هر روز استخر مداوم.. هر روز تردمیل و ...
درضمن آیا می دانستید نیم کیلو وزن کم کردن معادل سه هزار و پانصد کالری می باشد؟ :0
.
.
دیروز داشتم اخبار را می خواندم. ایران دومین کشور افسرده ی جهان بعد از عراق.. تکراری ست.
می دانم.. اما نوشته بود نود درصد مردم ایران ورزش نمی کنند و جز کم فعالیت ترین آدم های دنیا محسوب می شوند. (کم فعال را یک واژه ی زیباتر و محق تر بخوانید.)
.
ایران که آمده بودم هی توی پارک ها و خیابان ها و کنار جاده ها را نگاه می کردم و با خودم فکر می کردم پس چرا هیچکسی نمی دود؟
.
و این بود داستان غرب زدگی یک دختر مهاجر
.
راضیه مهدی زاده
پسرهای گنده ی عضلانی دونده، مردهای جاافتاده ی گرم کن پوش..
کناره های خیابان، توی پارک ها، توی چهارراه ها.. پشت چراغ قرمزها، لب آب و رودخانه... همه جا پر بود از آدم های که می دویدند.
با هندسفری.. با ساعت هایی که انرژی و کالری سوزانده شده را نشان می داد با بازوبندهای حرفه ای.. با کفش های رنگ به رنگ نایکی...
.
خوب اولش که انتظار نداشتید ذوق کنم؟
با خودم می اندیشیدم واقعا آخه چرا؟؟
این همه آخه؟ جوگیرن واقعا..
وااا.. که چی بشه آخه..
تو یکی که دیگه داری از لاغر می میری واقعا.. آخه شماها چتونه؟؟
.
.
روز اول 50 کالری سوزانده ام. تا مدت ها 80 کالری و یک روز شد 110 تا.. یک جورهایی توی رودروایستی هم بودم. به خودم بود سر نود کالری سوزانده شده ول کرده بودم.
خیس خیس بودم. قلبم داشت از توی تیشرت صورتی ام بیرون می پاشید. اما خانومی که راحت صد سال را داشت آرام و با طمانینه یک ساعت دوید و 300 کالری هم سوزاند.
بعد هم دنبالش کردم دیدم رفت توی کتابخانه و لپ تاپش را روشن کرد و شروع کرد با دست های لرزان به کار کردن.
آمدم خانه نوشتم تا آخر این ماه هر روز 100 کالری کم شود. هر روز استخر مداوم.. هر روز تردمیل و ...
درضمن آیا می دانستید نیم کیلو وزن کم کردن معادل سه هزار و پانصد کالری می باشد؟ :0
.
.
دیروز داشتم اخبار را می خواندم. ایران دومین کشور افسرده ی جهان بعد از عراق.. تکراری ست.
می دانم.. اما نوشته بود نود درصد مردم ایران ورزش نمی کنند و جز کم فعالیت ترین آدم های دنیا محسوب می شوند. (کم فعال را یک واژه ی زیباتر و محق تر بخوانید.)
.
ایران که آمده بودم هی توی پارک ها و خیابان ها و کنار جاده ها را نگاه می کردم و با خودم فکر می کردم پس چرا هیچکسی نمی دود؟
.
و این بود داستان غرب زدگی یک دختر مهاجر
.
راضیه مهدی زاده