گفته بودم که" موخوره" دارد کم کم چمدان می بندد برود اینور و آن ور دنیا.. گفته بودم دو تا کشور می خواهد برود ببیند.
خوب اینجوری شد:
.
اگر یادتان باشد من چندوقت پیش می رفتم کلاس creative writing یا همان نوشتن خلاق و داستان نویسی.. خیلی هم با ذوق و شوق،ماجراهایش را اینجا می نوشتم اما از یک جایی به بعد ننوشتم. دلیلش این بود که استادمان عوض شد و کلاس هایمان خیلی بی مزه شد و بیشتر از خلاقیت شد تمرکز بر گرامر و قواعد... من به زور،دوره را تمام کردم.
دیروز یک ایمیل داشتم از استاد قبلی مان. همان که دوستش داشتم. نوشته بود سلا راضیه و...
گفته بود "ین" را که یادت میاد؟ همان پسره که چند زبانه بود و در چین دنیا امده بود و در ونزولا بزرگ شده بود و حالا هم در نیویورک زندگی می کرد. یعنی سه تا زبان پرجمعیت دنیا- چینی و اسپنیش و انگلیسی- را بلد بود. گفت می خواهد داستان کوتاه های تو را (موخوره را می گفت که به زور و سختی و الکن وار ترجمه شان می کردم و سر کلاس برای بچه ها می خواندم شان) به چینی ترجمه کند و قرار شده اول من (خودش که امریکایی و نیتیو است.)آن ها را به انگلیسی برگرداند و بعد بدهیم به" ین" به چینی..
این از چین رفتن و قدم زدن بر دیوار بلند و بلندی های شانگهای...
.
.
جای دوم که آن هم در یک هفته اتفاق افتاد یک مسیج داشتم از دوست نویسنده ام که سال هاست در ایتالیا زندگی می کند. گفت می خواهدیک مجموعه ی داستان کوتاه فارسی ترجمه کند و من هم می توانم چند داستان از موخوره را بفرستم.
.
می رود و پیتزا می خورد و پاستا و بستنی. بعد چاق و چله با اضافه وزن بسیار بازمی گردد.
بزرگ شده. مستقل شده. خودش، دارد چمدان هایش را می بندد و وسایل هایش را جمع و جور می کند.
خوب اینجوری شد:
.
اگر یادتان باشد من چندوقت پیش می رفتم کلاس creative writing یا همان نوشتن خلاق و داستان نویسی.. خیلی هم با ذوق و شوق،ماجراهایش را اینجا می نوشتم اما از یک جایی به بعد ننوشتم. دلیلش این بود که استادمان عوض شد و کلاس هایمان خیلی بی مزه شد و بیشتر از خلاقیت شد تمرکز بر گرامر و قواعد... من به زور،دوره را تمام کردم.
دیروز یک ایمیل داشتم از استاد قبلی مان. همان که دوستش داشتم. نوشته بود سلا راضیه و...
گفته بود "ین" را که یادت میاد؟ همان پسره که چند زبانه بود و در چین دنیا امده بود و در ونزولا بزرگ شده بود و حالا هم در نیویورک زندگی می کرد. یعنی سه تا زبان پرجمعیت دنیا- چینی و اسپنیش و انگلیسی- را بلد بود. گفت می خواهد داستان کوتاه های تو را (موخوره را می گفت که به زور و سختی و الکن وار ترجمه شان می کردم و سر کلاس برای بچه ها می خواندم شان) به چینی ترجمه کند و قرار شده اول من (خودش که امریکایی و نیتیو است.)آن ها را به انگلیسی برگرداند و بعد بدهیم به" ین" به چینی..
این از چین رفتن و قدم زدن بر دیوار بلند و بلندی های شانگهای...
.
.
جای دوم که آن هم در یک هفته اتفاق افتاد یک مسیج داشتم از دوست نویسنده ام که سال هاست در ایتالیا زندگی می کند. گفت می خواهدیک مجموعه ی داستان کوتاه فارسی ترجمه کند و من هم می توانم چند داستان از موخوره را بفرستم.
.
می رود و پیتزا می خورد و پاستا و بستنی. بعد چاق و چله با اضافه وزن بسیار بازمی گردد.
بزرگ شده. مستقل شده. خودش، دارد چمدان هایش را می بندد و وسایل هایش را جمع و جور می کند.